بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا فاطمه اهراء یا امّ ابیها سلام الله علیها

دو سال پیش بود که این داستان را نوشتم تا آتش درونم کمی فروکش کند. دستپاچه و با آه و ناله نوشتم‌اش.

بله حالا که نگاهش می‌کنم، نیاز شدید به بازنویسی و اصلاح اصول و قواعد داستان نویسی دارد. اما آن زمان نوشتمش تا دلم آرام بگیرد.

 

آغاز داستان:

دیشب صدای تیراندازی و خمپاره نگذاشت درست بخوابم، بعضی گلوله‌ها نزدیک خانه‌مان می‌خورد و در و دیوار می‌لرزید. گچ‌های شوره زده سقف با هر لرزه، غبار پوکشان در هوا پخش می‌شد و آرام می‌نشست روی صورتمان.  با هر بار صدا بچه‌ها بیدار می‌شدند، زینب چشمان پف کرده‌اش را می‌مالید و می‌لرزید، تا بغلش نمی‌کردم و آیه الکرسی نمی‌خواندم آرام نمی‌شد. حسن دیگر به این صداها عادت کرده بود ، دو تا فحش به داعشی‌های می‌داد و دوباره می‌تپید زیر لحافش.

 

ادامه در لینک زیر:

شیر خان‌طومان(ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها)

 

داستان کوتاه شیر خان طومان

داستان ,آرام ,  ,الله ,علیها ,سلام ,سلام الله ,الله علیها ,کرده‌اش را ,را می‌مالید ,پف کرده‌اش

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شراره هات دانلود فقاهت نظام ساز sear پايان نامه Comment passent mes jours پاورپوینت 2022 خانه ی هنر کلیپ دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. كارآمد